امروزه عارضه یابی در بحث خدمات سازمانی بسیار پرطرفدار است چرا که سازمانها و مدیران همواره بدنبال راهکاری هستند تا از ریسکهای احتمالی و چالشهای پیشرو کسب و کار خود آگاه باشند و در صورت بروز مشکلی بتوانند آن را بررسی و تحلیل کنند. در ادامه این مقاله، ما به مفهوم اولیه عارضه یابی در کسب و کار میپردازیم و انواع مدلهای آن را بررسی خواهیم کرد و دلایل اهمیت آن در کسب و کار را به چالش خواهیم کشید.
به طور کل به فرآیندهایی که جهت شناسایی و ارزیابی نقاط قوت و نقاط ضعف در سازمانها استفاده میشود و به آنها کمک میکند تا عملکرد خود را بهبود ببخشند و به اهداف سازمانی خود نزدیکتر شوند، عارضه یابی میگویند. عارضهیابی در کسب و کار یک فرآیند اساسی است که به صورت سیستماتیک مشکلات و چالشهای مختلف در یک سازمان را تشخیص داده و آنها را بررسی و تحلیل میکند. این فرآیند نیز میتواند به مدیریت ریسک در کسب و کار. کمک شایانی کند.
1. شناسایی مشکلات: در اولین مرحله، تیمهای مختلف سعی میکنند مشکلات، تعارضات و چالشهای موجود در سازمان را شناسایی کنند. این مشکلات میتوانند مربوط به عدم کارایی فرآیندها، تجهیزات، نیروی انسانی، مشکلات ارتباطی، مشکلات ساختاری بین اعضا یا کم و کاستیهای موجود در سیستم باشند.
2. تحلیل مشکلات: در این مرحله، مشکلات شناسایی شده تحلیل میشوند تا ریشهیابی شوند و علت اصلی آنها بهصورت دقیقتر مشخص شود و عوامل موثر بررسی میشوند.
3. تعیین راهحل: پس از شناسایی و تحلیل مشکلات، نیاز است که استراتژی و راهحلهای مختلفی برای هر مشکل مطرح شود. این راهحلها ممکن است از تغییر فرآیندها و سیاستها گرفته تا بهینهسازی منابع و توانمندیهای سازمان گوناگون باشند. این مرحله با ارائه راهکارهایی جهت حل تعارضات و مشکلات به کمک مراحل قبل میآید.
4. اجرا و پیگیری: پس از انتخاب راهحل مناسب، چگونگی تبدیل راهحل به یک برنامه عملیاتی ضروری است. این برنامه باید شامل زمانبندی، منابع مورد نیاز، مسئولیتها و معیارهای قابل پیگیری باشد. پس از تدوین راهحل، مسیر اجرایی در جهت تغییرات در سازمان نیز مشخص میشود.
ساده سازی فرآیندهای کاری، افزایش انگیزه و رضایت شغلی، تعیین اهداف سازمانی ، تدوین استراتژی جهت اهداف سازمان، کاهش ریسک مالی و مدیریتی و توسعه فرهنگ سازمانی از جمله مزایای این فرآیند است.
این فرآیند به سازمانها کمک میکند تا برنامهای مدون و منسجم جهت شناخت و حل تعارضات تدوین کنند. کمیسازی میزان بهرهوری و سود و زیان ، ارائه روشهایی برای جلوگیری از اتلاف منابع سازمانی و مالی و آمادگی مناسب جهت برخورد با تغییرات درون سازمانی و برون سازمانی از دیگر دلایل اهمیت این مفهوم میباشد.
مدل چرخه دمینگ (PDCA)
مدل چرخه دمینگ یا Plan-Do-Check-Act (PDCA) یک مدل مدیریتی است که برای بهبود مداوم فرآیندها، محصولات و خدمات استفاده میشود. این مدل توسط والتر شوآرت بزرگترین گرداننده و مدیر کیفیت ژاپنی ابداع شد و بعدها توسط ویلیام ادواردز دمینگ (W. Edwards Deming) ، استاد مدیریت و کنترل کیفیت مشهور آمریکایی، به عنوان یک اصل کلیدی مدیریت کیفیت مطرح شد. مدل PDCA به عنوان یک ابزار اساسی برای بهبود مداوم فرآیندها و کیفیت خدمات و محصولات در کسب و کارها استفاده میشود. این مدل به کسب و کارها کمک میکند تا فرآیندها و سیستمهای خود را به طور مداوم بهبود بخشند و از پایداری کیفیت و عملکرد استفاده کنند. از این روش برای بهبود فرآیندها، کاهش هزینهها و افزایش بهرهوری استفاده میشود.
مدل بنیاد اروپایی مدیریت کیفیت (EFQM)
مدل بنیاد اروپایی مدیریت کیفیت، یا همان EFQM (European Foundation for Quality Management) Model، یک مدل جامع برای ارزیابی و بهبود عملکرد سازمانها است که در زمینه مدیریت کیفیت و عملکرد شناخته میشود. این مدل از سازمان بنیاد اروپایی مدیریت کیفیت تجاری (EFQM) به عنوان یک محیط برای توسعه و اجرای استراتژیهای کیفیت استفاده میکند.
مدل کارت امتیازی متوازن (BSC)
این ابزار مدیریتی است که برای ارتباط بین اهداف استراتژیک و عملکردهای عملیاتی سازمان استفاده میشود.
مدل کاهش استراتژیک هزینه و بهبود عملکرد (SCR&PI)
این مدل به عنوان یک روش جامع در مورد کاهش هزینهها و بهبود عملکرد در سازمانها شناخته میشود. اجرای موفق این مدل میتواند بهبود عملکرد سازمانی را تضمین کند و هزینهها را به حداقل برساند.
مدل کاهش استراتژیک هزینه بر اساس مفهوم کاهش پایدار در هزینهها تا حداکثر امکان، تمرکز دارد، اما به گونهای که کیفیت و عملکرد سازمانی حفظ شده و بهبود یابد. این مدل به تدریج و به صورت ساخت یافته بر روی کاهش تمام جنبههای مربوط به هزینهها و بهبود فرایندها تأکید دارد.
اصول این مدل بیشتر جذابیت برای سازمانهایی دارد که با رقابت شدید در بازارهای خود مواجه هستند. با توجه به فشار رقابتی، این سازمانها به دنبال راهکارهایی هستند که به آنها کمک کند تا هم هزینههای خود را به حداقل برسانند و هم عملکرد خود را بهبود بخشند.
مدل ویس بورد (Weisbord)
مدل ویس برد یک مدل بسیار جامع و جالب است که در زمینه مدیریت و بهرهوری به کار میرود. این مدل، که به عنوان "Value-Based Management (VBM)" نیز شناخته میشود، به منظور ارائه ابزارها و تکنیکهایی برای اندازهگیری و بهبود ارزش اقتصادی سازمانها بهکار میرود. مدل ویس برد بر ارزشیابی عملکرد سازمان از زاویه ارزش اقتصادی تمرکز دارد. بر اساس این مدل، اصلیترین هدف سازمان، ایجاد ارزش برای سهامداران و سایر ذینفعان است. بنابراین، فعالیتها و تصمیمات مدیران باید بر اساس ایجاد و افزایش ارزش اقتصادی مشخص میشوند.
مدل بالدریج
بالدریج یک مدل معروف در مدیریت و بهینهسازی است. این مدل توسط آلفونسو بلدریج در دهه 1930 معرفی شد. به طور کلی، مدل بالدریج یکی از مدلهای پایه برای تصمیمگیری در مواجهه با فرآیندهای بهرهوری و بهینهسازی منابع است. این مدل به دو عنصر اصلی تقسیم میشود: محدودیتها و هدف. محدودیتها مجموعهای از شرایط یا محدودیتهایی هستند که باید رعایت شوند، مانند محدودیتهای مالی، منابع انسانی یا مواد خام. در عین حال، هدف به دنبال بهینهسازی یک متغیر است، مثل سود یا توانایی تولید.
مدل بالدریج در زمینه بهینهسازی مسائل مدیریتی مختلف از جمله زنجیره تأمین، محصولات و خدمات، منابع انسانی و ... استفاده میشود. این مدل به شکل معمول از روشهای بهینهسازی مانند برنامهریزی خطی و غیرخطی استفاده میکند.
مدل شش سیگما (Six Sigma)
مدل "شش سیگما" یک فرآیند بهبود پایدار که از فرآیندهای تولیدی و کیفیت الهام گرفته است، است. این مدل به کمک ابزارها و تکنیکهای مختلف به بهبود عملکرد و کاهش مشکلات و نواقص فرآیندها میپردازد. شش سیگما بهطور کلی به منظور ایجاد بهرهوری و بهبود پایدار در سازمانها مورد استفاده قرار میگیرد. این اصول و تکنیکها عمدتاً از اصول مهندسی صنایع و مدیریت کیفیت الهام گرفتهشده است.
مدل مک کینزی (McKinsey)
مدل مککینزی بخشی از نظریه اقتصاد کلان میباشد و به نام دیوید مککینزی، اقتصاددان بریتانیایی، برمیگردد. او در دهه 1930 با توسعه نظریۀ مصرف از دیدگاه کلانشناسی و همچنین تجزیه و تحلیل نوسانات اقتصادی به شهرت رسید. مدل مککینزی در اساس بر ایده مصرف خرد (marginal propensity to consume) و میزان کوتاهمدت و بلندمدت اثرگذاری تغییرات مصرف بر تولید مبتنی است. این مدل به طور ساده، نشان میدهد که چگونه تغییرات در هزینهها و مصرف تاثیر مستقیمی بر اقتصاد دارند. مککینزی بر این باور بود که افراد مصرف خود را بر اساس دسترسی فعلی به درآمد در نظر میگیرند، و برای این منظور اهمیت ویژهای به تحلیل و پیشبینی تغییرات در تولید و درآمد داده است.
عارضهیابی سازمانی میتواند توسط افراد داخل سازمان یا به صورت برونسپاری انجام پذیرد. تیم تخصصی نسیم اطلس ره نشان متشکل از متخصصین و کارشناسان حوزه خدمات سازمانی با ارائه راهکارهای تخصصی میتواند به سازمانها و مدیران کسب و کار در انجام هرچه بهتر این فرآیند کمک کند.
برای این مطلب هیچ نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را ثبت کنید.
0 نظر